90/1/9
7:15 ع
واکنش مسعود ده نمکی به انتشار نسخه دزدی اخراجی های 3 ؛ توسط جریان روشنفکری مریض و غربزده ایرانی....
وقتی روشنفکر ها قاچاقچی می شوند
امشب که روشنفکر نما ها تنها یک هفته پس از اکران فیلم اخراجی ها نسخه قاچاق اخراجی ها را بر روی وب سایت ها گذاشتند همان حس زمان تعطیل شدن نشریه شلمچه به دست مهاجرانی را دارم.نشریه ای که مظلومانه و به حکم یک آقازاده در پشت پرده و برای دلخوشی عالیجناب.... تعطیل شد.آن هم به دست کسانی که شعارشان -تحمل مخالف- و- زنده باد مخالف من- بود!!!گرچه زمانه انتقام این ظلم ها را از این آقا و آفازاده گرفت...
در آن زمان بین آن همه مدعی روشنفکری و اصلاح طلبی فقط مرحوم بورقانی بود که به کار دولت اصلاحات در تعطیل کردن شلمچه اعتراض کرد و به فولی مردانگی از خود نشان داد و گفت این کار با شعارهای ما نمی خواند .خواستم به این حضرات مثلا مخالف فیلم که از نقد به رنگ پاشی و از رنگ پاشی به تحریم و از تحریم به قاچاق فیلم رسیدند بگویم اگر دین ندارید لا اقل آزاد مرد باشید اما با خود گفتم اینها اگر مرد بودند که مخنث وار به میدان نمی آمدند.اینها که حاضرند برای حذف رقیب اقتصاد بیمار سینما را نابود کنند مگر مروت می شناسند..یک مقدار سینمائی تر بنویسم.کار این حضرات مرا به یاد فیلم گلادیاتور انداخت. در سکانس فینال فیلم گلادیاتور باید با خود شاه مبارزه می کرد .شاه که مبارزه مردانه را از قبل باخته می دید دشنه ای مسموم در پهلوی گلادیاتور فرو برد و بعد برای مردم دست تکان داد!!! و حالا این حضرات پس از قاچاق کردن فیلم دم از پیروزی خواهند زد....
در زمان تعطیلی نشریه شلمچه توسط مهاجرانی رفقای انقلابی ما هم که مثل این روزها در حالی که دشمن بیدار بود و آنها به سیزده بدر اسلامی رفته اند فقط این تعطیلی را نظاره گر بودند و سکوت پیشه کردند...و راضی به این ظلم شدند..
ماکیاولی می گوید: برای بقا در محیط سیاسی یا باید در اردوگاه شیران باشی یا اردوگاه روباهان .اگر این وسط باشی خورده می شوی.
.. و چون شلمچه در اردوگاه چپ و راست نبود به راحتی خورده شد..
و امروز همان مدعیان روشنفکری وقتی دیدند اخراجی ها در هر قسمتی که ساخته می شود گفتمانی جدید برای مردم به همراه می آورد و قواعد سیاست بازی حضرات را به هم می زند و به جای ایجاد تقابل بین مردم آنها را به هم دلی می خواند و چون نان این عقده ای ها در دعوای مردم و اخراجی بودن گروهی از آنهاست به تقابل جدی با سومین قسمت از اخراجی ها برخواستند.
تمام توان رسانه ای خود را در این چند ماه به ایجاد فضای تحریم اخراجی ها ? مصروف کردند و در کمال ناباوری و حیرت وقتی دیدند که مردم از هر قشر و گروه و عقیده و قومی در سالن های سینماهای کشور به فریبکاری حاجی گرینف های امروزی و دغل کاری دباغ های مدرن می خندند و در لحضات غمگین آن به مظلومیت جانبازانشان گریه می کنند تاب نیاورده و برای جلوگیری از یک تفاهم ملی و ثبت رکوردی تاریخی در حوزه فرهنگ ناجوانمردانه دست به قاچاق اخراجی ها زدند و با فیلم برداری از روی پرده سینما و مانند تروریست های القائده و طالبان با درج یک بیانیه به اسم جنبش سبز در اول فیلم آن را در اینتر نت و سایت بالاترین قرار دادند...این رفتار در پی اظهارات عقده ای وار مثلا یک منتقد در مصاحبه با بی بی سی علیه اخراجی ها قابل پیش بینی بود.
اما آنچه که مسجل است این است که این عمله های ناتوی فرهنگی گماشته اشراف فرهنگی پشت صحنه هستند. کسانی که تحمل ورود موفق نیروهای انقلاب به حوزه سینما را ندارند آنها شرافت یک رقابت سالم جوانمردانه را نداشتند وگرنه به فکر قاچاق فیلم و به صورت رایگان در اختیار عموم قرار دادن آن نمی افتادند..آنها وقتی دیدند شعار تحریم شان رنگ باخته و ادامه استقبال در سالن های سینما به بی آبروئی شان می انجامد با ایجاد فضائی دوقطبی سعی کردند پشت اعتقادات سیاسی مردم سنگر بگیرند و با بازی با عواطف مردم به اسم جنبش سبز و ...مانع از حضور مردم در سینما ها شوند. اما دیدند مردم از طیف های مختلف سیاسی وقتی وارد سینما می شوند حتی اگر با ذهنیت القا شده آنها به تماشای فیلم می نشینند در پایان فیلم -سبز و قرمز و آبی یک دل شده و دروغ پردازی آنها برملا می شود به وحشت افتادند.هملنطور که در ساخت اخراجی ها هنرمندانی با گرایشات مختلف سیاسی برای یک مضمون و هدف مشترک کنار هم ایستادند تا اخراجی ها ساخته شد..
با اعلام آمار استقبال مردم عوامل این جریان یک رقابت دو قطبی خود ساخته را باختند .آنها بیشتر از اینکه از افزایش صفر های فروش اخراجی ها ناراحت باشند از واقعیت های تاریخی دیگری وحشت دارند . از اینکه مجبور بودند هر سال در نقد ها و مطالب و سخنرانی هایشان بگویند این فیلم خوب نیست و مردم آنها را به حساب نیاورده و راه خود را بروند.آنها چهره زشت خود را که پشت گریم روشنفکری پنهان کرده بودند در آینه اخراجی ها و استقبال مردمی از آن فیلم می دیدند و برای فرار از این حقیقت که جایگاهی بین مردم ندارند آینه را شکستند...غافل از آنکه ننگ با رنگ پاک نمی شود.فکر کنید با این کار شما بردید و رکورد جذب مخاطب اخراجی ها راامسال زدید با وجدانتان چه می کنید؟به تعبیر حضرت علی:وجدان تنها محکمه ای است که احتیاج به قاضی ندارد.
ما در زمان جنگ می گفتیم :چه بکشیم و چه کشته شویم پیروزیم و حالا هم مردم اخراجی ها را چه در خانه ببینند و چه بر پرده سینما پیروزیم.
اما یک سوال باقی می ماند. اگر قرار باشدبرای حرف زدن ما امنیت نباشد آیا تضمینی برای امنیت حرف زدن دیگران وجود خواهد داشت؟
من از اینکه شما اینقدر عصبانی هستید و حاضرید به خاطر نابود کردن مخالف خود اینقدر به زحمت بیافتید و چهره واقعی خودتان را رو کنید خوشحالم .گرچه من از اول هم معتقد بودم که شبه روشنفکران ما شنا گران قابلی هستند که اگر آب گیرشان بیاید دیکتاتور های خوبی می شوند.
در اینجا ضمن تشکر از مردمی که هوشیارانه با استقبال خود خوار در چشم حسودان و کوته فکران فرهنگی بودند امیدوارم علی رغم این اتفاق ترجیح بدهند فیلم را بر روی پرده سینما ببینند نه در سفره روشنفکران قاچاقچی!
نشریه شلمچه بسته شد. نشریه جبهه بسته شد.فیلم فقر و فحشا آنگونه شدو با اخراجی ها اینگونه رفتار کردند.....قطار تا حرکت نکند سنگش نمی زنند و من خوشحالم که پرو بالم را می شکنید .اگر سنگم نمی زدید به کارم و زنده بودنم شک می کردم.لازمه انقلابی بودن تحمل سختی هاست.
ما زنده از آنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست
منبع: مسعود ده نمکی
...................................................
فکر کنم بر ما واجبه که از فیلم سازان متعهد جبهه انقلاب حمایت کنیم، هر چند بر آثارشان انتقاداتی وارد بدانیم. استقبال از آثار فیلمسازان متعهد هم موجب دلگرمی فیلمسازان می شود و آنها را به ادامه راهشان امیدوار می کند و هم جریان متوهم غربزده را، که مردم ایران را همراه و همفکر خودشان می پندارند از توهم خارج می سازد.....
هرچند این امر بارها اتفاق افتاده و هر بار این جریان مریض به نحوی آن را توجیه کرده......
ما که مثل جریان روشنفکری مریض و غربزده ایرانی! از چمدانهای دلار، جورج سوروس و ملک عبدالله و ... نصیبی نداشته و جیبهایمان ورم نکرده! اما با همان بضاعت اندک خودمان بلیطی تهیه کرده و فیلم را در سالن سینما تماشا می کنیم و به ریش اصلاح طلبان آمریکایی می خندیم!!
پیام رسان